عشق حجاب...
یک بانوی تمام عیار با تکیه برتواناییهایش
میگه چرا دامن نمیپوشی؟ میگم دامن راحت ندارم میگه تولدت برات میخرم گفتم حتما نباید تولدم باشه...فردا برام بخر میگه چرا تو تولد نداری؟ گفتم.منتظرم بزرگ بشی تا برام تولد بگیری گفت کوچولوها هم میتونن تولد بگیرن! گفتم اره گفت پس میگم یه روز ساجده و سارا بیان ببرنت بیرون تا من خونه رو تزیین کنم... گفتم من میفهمم گفت از کجا گفتم مامانم دیگه...مامانها همه چی رو میدونن... گفت خاله هم مامانه پس چرا نفهمید؟ گفتم مامان نیست گفت چرا هست گفتم.مامان کیه؟ گفت حتما نباید مامان کسی باشه...مامان خالیه! گفتم مامان که خالی نمیشه ...باید یه نی نی داشته باشه... گفت خب نی نی دار میشه گفتم عروسی نکرده گفت خب بدون بابا نی نی د...
تو زیباترین ارزوی منی...
عشق مامان نمیذاره موهاش رو شونه کنم... قربون ژست گرفتنت جان مادر! ...
من اومدم دوباره از مهربونیات بنویسم
سلام عشق مامان...فرفری بانوی من!نازنینکم...خیلی عاشقتم